سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویــــ باتــــــــلاقــ دنیـــــــا

خواب 001

گفت: نترس. یک لحظه ول کن دستم را بگذار ببینم اینجا چی نوشته...

نترسیدم: دستش را رها کردم.

کتاب را که ورق زد. دوباره دستش را میان دستانم گذاشت...


[ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 8:34 عصر ] [ ... ] [ نظر ]


خاطره 004+عمه هایی به توان دو

[ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 9:37 عصر ] [ ... ] [ نظر ]


خاطره 003

[ سه شنبه 90/7/12 ] [ 4:45 عصر ] [ ... ] [ نظر ]


خاطره 002

[ سه شنبه 90/7/5 ] [ 10:7 عصر ] [ ... ] [ نظر ]


خاطره 001

یکدفعه از جایم پریدم و می خواستم در برابر هر حرکتی واکنش نشان دهم...

نگو می خواست دستم را بگیرد.....


[ دوشنبه 90/7/4 ] [ 8:30 عصر ] [ ... ] [ نظر ]


<   <<   6   7   8   9