کوچ....
دیشب خوابم نبرد. این قدر که با کوچک ترین صدای لرزش گوشی از خواب بیدار شدم، یک نفر پیام داده بود که "پلی دست بده، دلم برات تنگ شده..." تازه یادم افتاد که روزهای بدون شما همین دست دادن های طولانی و توی حیاط بالا و پایین پریدن ها مانع دلتنگی هایم بود.... اصلا یادم نبود...
دیشب خوابم نبرد... حال دلم خوب نبود آخر... مثل شب قبلش و شب قبل از آن....
حالا صبح شده و یک نفر پیام داده:"امشب زغمت میان خون خواهم خفت...."
دیشب خوابم نبرد... حال دلم خوب نبود آخر... مثل شب قبلش و شب قبل از آن....
حالا صبح شده و یک نفر پیام داده:"امشب زغمت میان خون خواهم خفت...."
[ پنج شنبه 92/1/8 ] [ 7:3 صبح ] [ ... ]
[ نظر
]