سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویــــ باتــــــــلاقــ دنیـــــــا

این توهمات...:)

فکریِ این توهماتم که مثلا اگر عاشقی شغل بود من الان چقدر سابقه ی بیمه داشتم؛ چقدر مواجب ماهانه؛ چقدر اضافه کار؛ چقدر عواید ریز و درشت باستثنای حق عائله مندی بانضمام کلّی مرخصیِ نرفته.

اگر عاشقی شغل بود چه ترقّی و ترفیع هایی به دوسیه ام سنجاق می شد. حکماً هرسال هم نخست وزیر برای دادن جایزه ی کارمند نمونه دعوتم می کرد و من هم هر نوبه – از سر خجالت و حیا- مراسم شان را می پیچاندم.

اگر عاشقی شغل بود – علیرغم سختی کار- دلم بازنشستگی را گردن نمی گرفت. قبل اینکه حکمم را توقیع کنند یک پنجشنبه بعدازظهر، خودم را توی موتورخانه ی اداره حلق آویز می کردم.
الف بچه بودم عاشقت شدم. دارم دال بچه می شوم....

 

پ.ن: گر چه من نمی تونم به این خوبی بنویسم و این متن برای من نیست، ولی از صبح یه متنی داره بین سرم چرخ می خوره و وقت نکردم بنویسمش ... شاید به زودی در همین نزدیکی های درج خواهد بشه... حالا هم سرحالم بعد از همه ی غروب هایی که فکر می کنم درست درس نخوانده ام و به خودکم بینی دچار می شم... :)


[ جمعه 92/11/4 ] [ 7:42 عصر ] [ ... ] [ نظر ]