میان خواب و بیداری ام کلماتش کنار هم قرار گرفتند.
"باهم مثل tonight است. باید سر هم نوشته شود. بدون هیچ فاصله ای"
هیچ فاصله ای نباید میان با و هم بیفتند.
- ما باهم ایم...
باهم....
دو بعد یعنی یک بعد کمتر.
یعنی تصویر های دیواری.
یعنی فراموشی تدریجی.
دو بعد یعنی گم شدن در خود.
یعنی نگاه کردن به آیینه ای که تصویرش متعجبت می کند.
یعنی تو.
یعنی همان که گاهی باورت نمی شود.
همان است.
دو بعد یعنی.
آدم های دو بعدی.
من دو بعدی.
توی دو بعدی.
زندگی تک بعدی....
با آدمهای دیواری...
پ.ن: بگذار باور کنم هستی!
به تناقض رسیده ام.
کاش تو هم یکی از همان هایی بودی که خارج شدنشان را از لیست "تماس گیرندگان اخیر" اصلا متوجه نمی شدم.
چه قدر خوب است که توی هیچ وقت از لیست "تماس گیرندگان اخیر" خارج نمی شوی...
.
.
.
حالم اصلا خوب نیست... گرفته ام....
مردم بیخود نمی گویند...
خودم با گوش های خودم شنیدم که بیشتر جملاتی که از حنجره ام خارج می شد...
با همان لحن از میان لب های تو به گوشم می رسید...
مردم بیخود نمی گویند که روز به روز بیشتر شبیهت می شوم...
پ.ن: آخ که چه قدر دوست داشتنی...
من تو را یک توهم فانتزی تصور می کنم
تو هم مرا یکنفر که یک روز از کوچه خاطراتت رد شد فقط.
آن وقت شاید با هم کنار آمدیم.
حالم...
حالم ها...
حالم از تکنولوژی...
حالم از تکنولوژی به هم می خورد.
از اینکه تمام حرف های من و تو
همه ی منتظر ماندن های من
همه ی همه ی این ها
بماند پشت این همه درهای سنگی...
آخر انسان....
پ.ن: آخ که چه قدر حالم عجیب است....